براے امیـــــرحسین♡امیـــــرعباس

آغاز

روزگاری قلب من پایتخت درد بود! روزهای تاریک شب،همچون زمستان سرد بود ناگهان نوری بتابید ودلم میخانه شد از شرب عشق خوردم شور هم همخانه شد یک فرشته آمدوپیغام حق برمن داد گفت غمهایت رابده در دست باد توپری باش وبساز ازنوجهان دیگری میفرستم از برایت یک پریوش دختری شایدم باشد پسرباشدکه شاه پرنیان هرچه باشد توفقط لطف خداراقدر دان گویا آن روز آمده ،وعده هایت را یاد آر بار الها! قول دادی، کودکم را پاس دار   از  روزهایی که میگذرن تنها وتنها خاطراته که بجا می مونه  تصمیم گرفتم خاطراتمو برای شما پسرای گلم اینجا ثبت کنم...ツ♥♥     ...
17 تير 1393
1